emo

hichi

emo

hichi

بازم شکست عشقی با حرفاش موافقم 

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد


ولی گوش را کر می کند عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود

عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ استعشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد

عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان استعشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود

عشق کوششیست ازتمام وجود هستی اما بی نتیجه. عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد
به قلم:

این مطلب قبلی مال سایت شکست عشقی است من دزدیدم

چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز

تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز

دلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویت
تو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبز

به زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینم
بگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبز

به هنگام عــبور از لحظه های آبی احساس
مرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبز

تو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانی
به غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبز

میان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگ باغ عشق
گل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبز

به شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین ها
بــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبز

فضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گردد
چون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبز

بیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشمم
که دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبز

نه تنها عشق من احساس من یا شعر من شد سبز
که از لـــطف نــگاهت خـــــــاک هم گردیده حتی سبز


من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت
برساند تا   لبخند مرا
هرگز فراموش نکنی و
ببینی که سایه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداری تنهایی.
ولی اکنون تو رفته ای ،
من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این
است که من شاهد رفتن تو هستم
به قلم محمد جانبلاغی